یک روز تعطیل با هلیا
پنجشنبه که روز تعطیل من محسوب می شد روز خوبی برای دیدن هلیا جونم بود. به خاطر همین به اتفاق همسر رفتیم پیش هلیا. هلیا کلاه سوارکاریش رو نشونمون داد و کلی از اولین جلسه سوارکاریش برامون تعریف کرد. ظاهراً خیلی از بودن در کنار اسب ها لذت می بره. قراره مامانش ازش عکس بگیره تا عکسشو با اسبش اینجا آپلود کنم. البته هلیا جون مدام با بابا حمیدش بود و با هم بازی می کردن و خالشو زیاد تحویل نگرفت. ...
نویسنده :
آزاده رحیمی
10:11